کد مطلب:51845
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:7
«نعيم بن مسعود» چگونه در جنگ احزاب در لشگر كفار نفاق افكني كرد؟
«نعيم» كه تازه مسلمان شده بود و قبيلهاش طايفه «غطفان» از اسلام او آگاه نبودند خدمت پيامبر(ص) رسيد و عرض كرد هر دستوري به من بدهيد براي پيروزي نهائي به كار ميبندم.
فرمود مثل تو در ميان ما يك نفر بيش نيست، اگر ميتواني در ميان لشكر دشمن اختلافي بيفكن كه «جنگ مجموعهاي از نقشههاي پنهاني است».
نعيم بن مسعود طرح جالبي ريخت، به سراغ يهود «بني قريظه» آمد كه در جاهليت با آنها دوستي داشت، گفت شما بني قريظه ميدانيد كه من نسبت به شما علاقمندم!
گفتند راست ميگوئي، ما هرگز تو را متهم نميكنيم.
گفت طايفه «قريش» و «غطفان» مثل شما نيستند، اين شهر، شهر شما است اموال و فرزندان و زنان شما در اينجا هستند، و شما هرگز قادر نيستيد از اينجا نقل مكان كنيد.
«قريش» و طايفه «غطفان» براي جنگ با محمد و يارانش آمدهاند و شما از آنها حمايت كردهايد، در حالي كه شهرشان جاي ديگر است، و اموال و زنانشان در غير اين منطقه، آنها اگر فرصتي دست دهد، غارتي ميكنند و با خود ميبرند، و اگر مشكلي پيش آيد به شهرشان باز ميگردند و شما در اين شهر ميمانيد و محمد، و مسلماً به تنهائي قادر به مقابله با او نيستيد، شما دست به اسلحه نبريد تا از قريش و غطفان و ثيقهاي بگيريد، گروهي از اشراف خود را به شما بسپارند كه گروگان باشند تا در جنگ، كوتاهي نكنند.
يهود «بني قريظه» اين پيشنهاد را پسنديدند.
نعيم مخفيانه به سراغ قريش آمد به «ابوسفيان» و گروهي از رجال قريش گفت شما مراتب دوستي من را نسبت به خود ميدانيد، مطلبي به گوش من رسيده است كه خود را مديون به ابلاغ آن ميدانم، تا مراتب خيرخواهي را انجام داده باشم، اما خواهشم اين است كه از من نقل نكنيد!
گفتند مطمئن باش!
گفت آيا ميدانيد جماعت يهود، از ماجراي شما با محمد(ص) پشيمان شدهاند، و رسولي نزد او فرستادهاند كه ما از كار خود پشيمانيم، آيا كافي است كه ما گروهي از اشراف قبيله قريش و غطفان را براي تو گروگان بگيريم، دست بسته به تو بسپاريم تا گردن آنها را بزني، سپس در كنار تو خواهيم بود تا آنها را ريشهكن كنيم، محمد نيز با اين پيشنهاد موافقت كرده است، بنابراين اگر يهود به سراغ شما بفرستد و گروگانهائي بخواهند، حتي يكنفر هم به آنها ندهيد كه خطر جدي است!
سپس به سراغ طايفه «غطفان» كه طايفه خود او بودند آمد، گفت شما اصل و نسب مرا به خوبي ميدانيد، من به شما عشق ميورزم و فكر نميكنم كمترين ترديدي در خلوص نيت من داشته باشيد.
گفتند راست ميگوئي، حتماً چنين است!
گفت سخني دارم به شما ميگويم اما از من نشنيده باشيد!
گفتند مطمئن باش، حتماً چنين خواهد بود، چه خبر؟
«نعيم» همان مطلبي را كه براي قريش گفته بود دائر به پشيماني يهود و تصميم بر گروگانگيري مو به مو براي آنها شرح داد و آنها را از عاقبت اين كار بر حذر داشت.
اتفاقاً شب شنبهاي بود. (از ماه شوال سال 5 هجري) كه ابوسفيان و سران غطفان گروهي را نزد يهود بني قريظه فرستادند و گفتند حيوانات ما در اينجا دارند تلف ميشوند، و اينجا براي ما جاي توقف نيست، فردا صبح حمله را بايد آغاز كنيم، تا كار يكسره شود.
يهود در پاسخ گفتند فردا شنبه است، و ما دست به هيچكاري نميزنيم، بعلاوه ما از اين بيم داريم كه اگر جنگ به شما فشار آورد به شهرهاي خود بازگرديد و ما را در اينجا تنها بگذاريد، شرط همكاري ما آنست كه گروهي را به عنوان گروگان به دست ما بسپاريد.
هنگامي كه اين خبر به طايفه قريش و غطفان رسيد گفتند به خدا سوگند معلوم ميشود كه نعيم بن مسعود راست ميگفت، خبري در كار است!
رسولاني به سوي يهود فرستادند و گفتند به خدا حتي يكنفر را هم به شما نخواهيم داد و اگر مايل به جنگ هستيد، بسم الله!
بني قريظه هنگامي كه از اين خبر آگاه شدند گفتند كه راستي نعيم بن مسعود چه حرف حقي زد؟ اينها قصد جنگ ندارند، حيلهاي در كار است، ميخواهند غارتي كنند و به شهرهاي خود بازگردند و شما را در برابر محمد(ص) تنها بگذارند، سپس پيام دادند كه حرف همان است كه گفتيم، به خدا تا گروگان نسپاريد، جنگ نخواهيم كرد، قريش و غطفان هم بر سر حرف خود اصرار ورزيدند و در ميان آنها اختلاف افتاد.
قصه هاي قرآن
حضرت آيت الله مكارم شيرازي
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.